باران ....پرواز...غربت

صدای باران را می شنوی؟

منتظر نباش که شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده، دل بریده ام!
که عزیز بارانی ام را،
در جاده ای جا گذاشتم!
یا در آسمان، به ستاره ی دیگری سلام کردم!
توقعی از تو ندارم!
اگر دوست نداری، در همان دامنه ی دور دریا بمان!
هر جور تو راحتی! باران زده‌ی من!
همین سوسوی تو، از آن سوی پرده‌ی دوری
برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست!
من که این جا کاری نمی کنم!
فقط گهگاه
گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم!
همین!، این کار هم که نور نمی خواهد!
می دانم که به حرفهایم می خندی!
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم
باران می آید!
صدای باران را می شنوی ؟!

پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده رفتنیست

به کجا باید رفت ..... زیر احساس شقایق .. یا کنار رودی ... پر ز یاد سوسن ......نظری باید کرد ... نوک قلاب محبت باقیست ...

ماهی من تشنه آب زلال است زلال ..... شاید از دوست برایت گفتم .... گلی خوشبو ... ز گلستان خدا ... از شما میپرسم ...

خانه دوست کجاست ... پشت .. آن کومه سبز ...یا که در آخر راه...... از خدا میپرسم ... کی می آید آن دوست ...

در یکی از آن ایام .. در کنار جمعه ... با ردائی پر ز احساس خدائی ...پر ز عطر یاس .... یاس از بوی مادر آکنده ....

من هنوز منتظرم . منتظر یاری از جنس خودم و روزگارم ...

آشناترین غریبه     

نظرات 7 + ارسال نظر
مجتبی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:58 http://sarv-ghamat.blogfa.com

سلام. عمویی.

خوبی. یه نکته جالب در مورد وبلاگ این حقیر.می دونی بیشترین ورودی های وبلاگ من از طریق لینک های گذاشته شده در وبلاگ های دیگر از کدوم وبلاگ بوده؟

وبلاگ گل تو عزیزم. مزسی. فدات بشم.

دوستدارت سروقامت

نیما یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:14 http://eshghenimai.blogfa.com

سلام خوبی عزیزم
چشم شما رو هم لینک خودم می کنم باشه
راستی وبلاگت زیباست
قالب قبلی رو برام بزار باشه
منتظرم موفق باشه بای

مجتبی دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 13:10 http://sarv-ghamat.blogfa.com

آقا می خوامت زیاد زیاد

عمه مینا سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 http://gharibeyebineshon.blogfa.com/

سالها رفت وهنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود او هم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست
چون ندارد خبر از خود که
خداست
سلام عموی خوبم
عکس های قشنگی برای وبلگت انتخاب میکنی
همین
به امید موفقیت بیشترت


فرشاد سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 15:50

salam azizam kheyli ghashange
omidvaram ke hamishe dar hameye marahele zendegi movafagh bashi

آبجی سینای نانازه تو ( ماهی کوچولو) چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 16:23

سلام داداش نانازهمن وب لاگت خیلی نازه مثه خودت البته تو خیلی ناز تری ...... دوست دارم داداش گلم دلم همیشه هم برات تنگ می شه خوب نمی شد حالا تو این وب لاگ یه یادی هم از ماهی کوجولوت می کردی؟ خداییش راه دوری نمی ره ثواب داره
داداشی چرا برای سینات آف نمی زاری آخه چرا ؟
دوستت دارم خدانگهدار

چنگیز ( خاک پای ملت ) چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 16:42

سلام عیییزم
یه چیزی می خواستم بگم
اولا : این که مطلب خیلی خیلی جالبیه
دوما : این که تو اینقدر رو مانتیک بودی ما خبر نداشتیم
سوما : اصلا به تریپت نمیخوره

بابا عاشق ... مواظب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد