فدای همه عزیزان...

 خداوندا......

 تقدیم به همه کسایی که تو تنهایی کسی جز خدا ندارن

دیشب رویایی داشتم : خواب دیدم بر روی شنها همراه با خود خداوند و بر روی پرده شب . تمام روزهای زندگیم را مانند فیلمی می دیدم

. همانطور که به گذشته نگاه می کردم روز به روز از زندگیم را دو رد پا برروی پرده ظاهر می شد یکی مال من و یکی از آن مال خداوند

 راه ادامه یافت تا تمام روزها تخصیص یافته خاتمه یافت آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت

 اتفاقا آن محلها مطابق با سخترین روزهای زندگیم بود روزهایی با بزرگترین دردها . رنجها . ترسها . و غیره ....

 آنگاه از خداوند پرسیدم: خداوندا: تو به من گفتی که در تمام ایام زندگیم با من خواهی بود و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم

 خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات دردآور مرا تنها گذاشتی؟

 خداوند پاسخ داد: فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم در تمام سفر با تو خواهم بود هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت

 حتی برای لحظه ای هنگامی که در آن

روزها یک ردپا بر روی شن دیدی من بودم که تو را به دوش کشیده بودم

 

   در سرزمین عشق رشته کوهی است به نام صفا که این رشته کوه آبرفتی دارد به نام وفا و این آبرفت به پیچی می رسد

 به نام وداع به امید اینکه هرگز به این پیچ نرسیم.

آشناترین غریبه         

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 20:48

خیلی وبلاگت توپسه مثله خودته نانازم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد