چه گویم قصه ی باران به باران ؟
چه پیش آرم رهاورد بهاران ؟
ز باران قصه یی پر بارتر نیست
رهاوردی ازو سرشارتر نیست
شراری در تن هر قطره خفته ست
پیامی در شتاب او نهفته ست
می شب در سبوی التهاب است
همه تن ، آرزوی آفتاب است
مگر افسانه ی ظلمت سر آید
سرود هستی از خاور برآید
آشناترین غریبه
سلام عمو ناناز خوبی وبت خیلی قشنگ بود
امید وارم موفق باشی بای ناناز:*:*:*:*:*:*
این برای تو http://i10.tinypic.com/2vwwcwl.jpg نگاه کن
nice
منم عاشق طلوع بارونم
امیدوارم موفق باشی
سلام عمو جون
بابا شعر به این نازی در مورد باران گذاشتی
یه تصویر میذلشتی هش بخوره دیگه
یه بارونی یه ابری یه مه ی
به هر حال شعر زیبایی بود
منتظر غالب جدیدت هستم
راستی روز کاساچف بهتون خوش گذشت اصلا خوب بود؟؟؟؟
همین
علی علی
سلام. اول باید بگم که چشم.همین الان عکس رو عوض می کنم.
منتظر قالب هم باشید تا اونی که می خوام رو کامل کنم
در ضمن برای اون روز هم خیلی ممنون .
سلام وبلاگ بسیار جذاب و زیبایی دارید . موفق باشید
سلام عمو
بابا حرف گوش کن بابا عکس
خیلی زیباست
موفق باشی
علی علی
خواهششش
سلام ممنونم که به من سر زدید و در ضمن وبلاگت و مطالبت خیلی زیباست نظرت درباره تبادل لینک چیه؟ راستی وبلاگ دیگه منو حتما ببینhttp://www.khaban.blogfa.com/
و بخوانش ضرری ندارد.
اون شعری هم که گفتی زیبا بود تو نظرات یا حق
سلام عزیز.
ممنون از تعریفتون.
سلام مهربان
همراه خوب ....دل کاغذی به روز شد
چشم انتظارم
سلام
حتما میام. . . .
.
.
.
.
.
اومدم ولی نتونستم نظر بدم
راست میگید تنگ نظر تر شدیم
باز میام