ترنم چشم

در حادثه ی بهاری چشمانت           
                                               در سایه ی ارغوانی مژگانت
 
بگذار که جا بماند این روح غریب
                                             در بین اشاره های  بی پایانت

 

                                     ******

چند بیت پایین در جواب دو بیت بالاست.اگه کسی دوبیت بالا رو براتون خوند . جوابش رو براتون آماده کردم.

 

 

چشمانم را ترنم بهار شفا داد                  از برای سعادتم تو را هدیه داد

 

چگونه فراموش سازم کل ترنم                که تویی همان قطره ی ترنم

 

سراییدی ز روح غریب                        ندانستی که کیست در این میان غریب

 

غریب که جایگاهی ندارد                     غریب که در دل مسکن ندارد

 

گر که این است غربت                          تو را خواهم با تمام اصل رفاقت

 

آنجا که صاحب زمان دست نهاد              مرا رسوای خلق جهان نام نهاد

 

می دانی که ز چه می سرایم                   دلیل انکارت را هنوز نمیدانم

 

این انکار من است یا  انکارعشق              یا که انکار خود است ز عشق

آشناترین غریبه

نظرات 7 + ارسال نظر
مجتبی چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:42 http://sarv-ghamat.blogfa.com

آقا این کامنت من برای پستیه که پاکش کردی.

======

سلام خدمت عمو رحمان گل

ببخشید که دیر اومدم ولی همون طور که گفتم و می دونی درگیر امتحاناتم. الان هم که برات کامنت می ذارم از سر کتاب زبان فنی پا شدم.

عصری یه بار واست کامنت نوشتم تا اومدم بفرستم یه دفعه کامپیوترم ریست شد...

ولی چون وظیفم می دونستم اومدم و واست کامنت گذاشتم

======
می دونی یه روز که با بروبچ نشسته بودیم از یکی از رفقا پرسیدم فلانی ما واسه چی زنده ایم.
در جوابم گفت واسه اینکه یه روز بمیریم ولی همون موقع یکی دیگه از رفقا گفت واسه اینکه خدا حکم کرده تا زنده باشیم و عاشق بشیم.

می دونی به نظر من عشق یه موهبت الهی که خداوند به ما انسان ها بخشیده.

من به این امر معتقدم که انسان وقتی به دنیا میاد، عاشق به دنیا میاد. ولی خوب تو جامعه امروز ما متاسفانه عشق رو به بد لجنزاری کشیدن.

واسه جوون های امروز (که خوب من خودم رو از این جوون ها جدا نمی دونم و شاید هم خودم ناخواسته درگیر این موضوع شده باشم) عشق فقط شده یه مدت رو با هم بودن، رفتن و گشتن و آخرش هم هزار جور کارهای دیگه.

در جایی که عشق اینا نیست.

ولش کن. می دونم که زیاد حرف زدم و این حرفهای ما هم از حوصله وبلاگ بیرونه. واسه همین حرف ها رو کوتاه می کنم و می گم که درود بر عمو رحمان.

راستی میگما دمت گرم. ببین عمو رحمان ما عاشق کی شده که این طور بوق و کرنای عاشقی رو داده هوا.

به هر حال نمی دونم چی شده که عاشق شدی ولی اینو می دونم که عمو رحمان وقتی میگه عاشق شدم یعنی مجنون دیگه هیچه...

==========
یه نکته دیگه وبلاگت خیلی به دل می چسبه. فقط حیف که رنگ پس زمینه مشکیه.

========

ای که می پرسی نشان عشق چیست! عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا

عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر

عشق یعنی دل تپیدن بهردوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست

عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو

عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی

عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی



فدا مدات ****سرو قامت****



فدات بشممممممممممم برادر زاده ی گلممممممممممممم.
مشکی رنگ عشق.
میخوام دریاش کنم...................

مجتبی چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:45 http://sarv-ghamat.blogfa.com

عمویی شرمندم.

واقعا ببخشید ولی این نظر من بریا پست پایینی بود.

من اشتباه فکر کردم پاکش کردی.

بببخشید.

در ضمن پرنسس هم بچه باحالیه. حالا بیشتر باهاش آشنا بشی می فهمی که کار برادرزادت درسته

ممنون برادر زاده ی گلم. میدونم که کارت درسته.......

عمه مینا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 14:09

سلام عمو
تنها کاری که از دستم برات بر میاد دعاست که مطمعن باش فراموش نمیکنم ...
علی یارت

ممنون عمه گلمممممممممممممم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 18:33

salam webloge ghashangi dari khoshhal misham be kolbeye kochike manam sar bezani movafagh bashi bye

سلام دوست عزیز .
آدرس ندارم که بیام........
هیچ ردی که از خودتون برام به جا نذاشتید..............

شب شکن جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 http://ashnatarin-gharibe.blogsky.com

سلام

شعر جالبیه

این شعر منو یاد یه شعر مینداز
گفتم این دو بیتی رو براتو ن بنویسم

******

در حادثه ی بهاری چشمانت
در سایه ی ارغوانی مژگانت

******

بگذار که جا بماند این روح غریب
در بین اشاره های بی سامانت

******
جالب بود مگه نه؟؟؟

شرح حال خویش با شمع گفتم
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

******
زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست..........

براتون آرزوی موفقیت و سر بلندی می کنم.

این چند بیت به خاطر همین دو بیت گفته شده.

شب شکن سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 15:02

سلام
هر کی ندونه من یکی که خوب می دونم اون شعر جواب اینه
می خواستم دوباره بهش فکر کنین
در حادثه ی بهاری چشمانت
در سایه ی ارغوانی مژگانت

******

بگذار که جا بماند این روح غریب
در بین اشاره های بی سامانت

فکر کردن نداره .
من فکرهام رو کردم. اومدم جلو .
حدود ۶ ماهی فکر کردم.

چشمانم را ترنم بهار شفا داد از برای سعادتم تو را هدیه داد



چگونه فراموش سازم کل ترنم که تویی همان قطره ی ترنم

شب شکن یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:59

سلام
یه اشتباهی توی ممتن شعر رخ داده ******

در حادثه ی بهاری چشمانت
در سایه ی ارغوانی مژگانت

******

بگذار که جا بماند این روح غریب
در بین اشاره های بی پایانت

******
بیت ۲ به جای بی سامانت باید گذاشت بی پایانت

×××××××××××××

بازم به این ۲ بیت فکر کنین؟؟؟

ممنون

سلام من هم متوجه شدم که اشتباه بود. من فکرهام رو کردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد