* مهدی اخوان ثالث *

خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا ؟ هر جا که پیش آید
بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید : زود
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا ؟ هر جا که پیش آید
به آنجایی که می گویند
چوگل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه هایی هست
 که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گل کاغذین روید ؟
 به آنجایی که می گویند روزی دختری بوده ست
 که مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
 نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاک دیگری بوده ست
کجا ؟ هر جا که اینجا نیست

نظرات 8 + ارسال نظر
مجید شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:58 http://www.masihayejan.blogfa.com

سلام آشنای غریبم. بلاخره اومدم.به خاطر تاخیر هام معذرت میخوام. امیدورارم همیشه خوشحال باشی. همیشه شاعرانه هات گل کنه.همیشه به من سر بزنی. بلاخره من هم آپیدم منتظرتم.

خوش اومدی مجید جان.
خواهش میکنم عزیز.
من هم برات آرزوی خوشحالی خوش رنگی و خوش بختی میکنم .ژ


ممنون که اومدی.

فلانی یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 15:40 http://tanhaye-tanha02.blogsky.com

سلام
خط اول این شعر خیلی می تونه معنی داشته باشه
و خیلی در کل جالبه
ولی من دیگه قصد رفتی ندارم می خوام بمونم
پاک بمیرم مثل اون دختره
گلهای کاغذی رو تا آخر عمرم آبیاری کنم
و......
خیلی کارهای دیگه بب توسل به خدا
یا حق

واقعا اون خط اولش یه چیزه دیگست.

همه ما در حاله رفتنیم و این از این رفتن گریزی بر ما نیست.


پاک مردن خیلی سخته اگه به این مهم دست پیدا کردی ....دست ما هم بگیر.
فعلا...
علی علی...

memol_malas دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:24

سلام
مطلب تون خیلی جالب
من ناخود آگاه با خوندن این پست یاد یه شعر افتادم
گفتم براتون بنویسم:
نام آن مشتی که مغز زورمندان بشکند

بشکند دستی که دلهای ضعیفان بشکند

شیشه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت

سنگ اگرمرد است سنگدان بشکند


**************************

موفق باشین...........

سنگ اگه مرد بود که سنگ نمیشد . میشد یه انسان.


واقعا قشنگ بود .
ممنون.

توکا سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 http://tookashakiba.blogfa.com./

سلام :

من پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوس مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام

پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا می آید
موفق باشی

مجتبی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 http://sarv-ghamat.blogfa.com

سلام

خداییش چون می دونی رابطه ام با شعر چندان عاشقانه نیست واسه همین نظر خاصی ندارم.

اما از اونجایی که بهترین رفیق بودی و هستی بدو بیا که دعوتی به یه بازی قشنگ.

منتظرم

فدای تو عزیز.
اومدم

عمه مینا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 18:37

سلام عمو
در مورد غالب ...
به نظر خودت خیلی دلگر نشده؟
یه طورایی انگار غم زداست
از این بهتر هم میشه هاااااااااااااااا
همین
عزت زیاد

یه طورایی انگار غم زداست


خوب غم زدا باشه که خوبه.....

میثم تنها شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 19:42 http://www.meisam.blogfa.com

س ل ام
رفیقانم
من دارم وب لاگمو می بندم
خواستم تا برای تمام کسانی که از اول راه برام نظر دادنو منو تشویق کردن تشکر کنم و بگم برای آِخرین بارم بازم مثل همیشه به کلبه ی تنهایی من سر بزنید و لطفا نظر بدید


نظر یادتون نره
قربون همتون
میثم تنها
www.meisam.blogfa.com

چشم ناناز

memol_malas یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:46

سلام
خوب هستین؟؟؟
پس چرا آپ نمی کنین؟؟؟

نه اینکه خیلی نظر میدید.
از آخرین نظرتون چند روز میگذره؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد