سالگرد وفات سردار جنگل

باز هم سالگرد شهادت میرزا کوچک جنگلی فرا رسید...

 

                             عشق به دیگری ضرورت نیست حادثه است .


                           عشق به وطن ضرورت است نه حادثه .

 

 

 

                                         

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست . او بانی جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.

جنگلی ها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام می کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری را اعلام نمودند

 او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای ایران اعلام کرد و یادآور

شد که میرزا کوچک هرگز اسلحه را از خود دور نمی کند، مگر وقتی که مطمئن باشد،

افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمکاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه

برخوردار هستند .

شبیخونهای بسیار فراوان   قوای قزاق  نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به کوهای خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف بتاریخ ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.

امروز که در شهرهای گیلان شعر  بزرگداشت او را میخواندند به نام او توجه یی می کنم

 

 (میرزا کوچک خان جنگلی) و ناگهان یاد شعر مرحوم شیون فومنی افتادم که میگفت:

 

«چرا گی، میرزای خان؟ خان اون کوچیکه کنه، اونی که رعیت خونه بخورده بو خان بو»

 

(چرا به او خان میگویید خان او را کوچک میکند، آنکس که خون رعیت را خورده بود خان بود)

 

 

و  شیون در جای دیگر از عزت او میگوید:

 

«به دنیا زنده ننستی  نه شیخ نه شاه»

 

(در دنیا نه شاه و نه شیخ را  به حساب نمی آورد).

 

 

              میرزای عزیز

 

              هنوز بوی مردانگی و شجاعت تو در جنگلهای گیلان پیچیده است.

 

              ستاره آزادی خواه گیلان یادت را همواره گرامی میداریم...

 

 

                                     ایران هرگز نام وطن پرستان را فراموش نمیکند

 

                                                                                   آشناترین غریبه

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 20:38 http://hamzabo0n.blogfa.com/

سلام.

من کوچیک عمو رحمان گل.

نه داداش. من در راستای شناختن همین اسلام می خوام از وهابیت شروع کنم به تحقیق.

چه خبرا؟

خیلی خوشحالم که یکی از بهترین دوستانم توجه زیادی به تاریخ خود ایران داره.

شما سرورو ما هستید عزیز .

ممنون عزیزم . البته همه ما با هم در ارتقاء فرهنگ اصیل خودمون باید فعال باشیم و این مهم همکاری همه رو لازم داره .
باز هم ممنون .

مجتبی چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:16

میلاد با سعادت عالم آل محمد امام رضا (ع) بر شما و خانواده محترمتان مبارک.


[گل]التماس دعا[گل]

××××××هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم زبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون×××××

ممنون عزیز ممممممممممممممممم.
محتاچیم به دعا
راستی این آی دی رو رو نکرده بودی.

دختر و پسر گیلانی جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:49 http://gilaniha.blogfa.com/

سلام
ببخشید که وبلاگتون رو لینک نکردیم
خیلی کار خوبی کردی که یاد آوری کردی
الان وبلاگتون رو لینک می کنم
اگه دوست داشتی بیا و ببین

ممنون

دختر و پسر گیلانی جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 16:25

ما سال قبل در مورد میرزا مطلب گذاشتیم
شاید در آینده فرصتی بشه و در موردشون دوباره مطلب بگذاریم
ممنون از نظراتتون

خواهش می کنم

احمد شیراوند یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 18:26

تورو خدا تو دیگه سر به سرم نزار .آخه امروز امتحان شیمی روخراب کردم

فدات عزیزم . دنیا به آخر نرسیده که .

توکا سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 http://tookashakiba.blogfa.com/

سلام :
از این که تو این مدت که نبودم به من سر زدین ممنونم .
از نظراتتونم ممنون .
**********************************
رفتی حالا به کی بگم خیلی دلم تنگه برات
می خوام یه بار ببینمت سر بزارم رو شونه هات
دوست داشتم با گلای سرخ می یومدم به دیدنت
نه اینکه با بخت سیاه چشمای سرخ ببینمت
گلا پرپر می کنم سر مزارت
تا ابد بارونی چشمای نازت
رفتی افسوس گل من تو در دل خاک از تو یادگاری چشمای نازت
پاییز غریب بی رحم اون همه برگ مگه کم بود گل من رو چرا چیدی گل من دنیای من بود
گلمو ازم گرفتی
تک و تنها زیر بارون
حالا که نیستی کنارم
می زارم سر به بیابون
هنوزم بارون می باره تو می یای انگار کنارم خودتم بهتر می دونی تا صبح واسط می بارم
پاییز غریب بی رحم اون همه برگ مگه کم بود گل من رو چرا چیدی گل من دنیای من بود
شاد باشین و موفق .

خواهش می کنم .

به خاطر شعر هم ممنون . خیل زیبا بود .

مانی چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 13:23 http://pesare-ziba.persianblog.ir/

سلام مهربان
اطلاعات مفیدی به خوانده دادید ممنون
واقعا وبتون زیباست بخش نظراتتونم زیباست
واقعا سلیقتون عالیه
خوب دوست خوبم برا این مزاحمتون شدم
که بگم
اگه براتون امکان داره یه سر به وبلاگم بزنید و بگید اجازه میدید لینکتون کنم یا نه ممنون
تا بعد

از نظر لطفتون بسیار ممنونم .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 23:25

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

دوستان
مطلب را بخوانید , و اطمینان داشته باشید سنگ یا سوسک نمی شوید
این هم نوشتم برای دوستانی که گه گاه میپرسند ,,, پاینده اندیشه نیک

خوشحال میشم سر بزنی
خوش باشی و همیشه شاد ,,


[گل][گل][گل][لبخند]

بله . لطف کردید . ختما بهتون سر می زنم .

afshin, germany دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:32 http://rooidad.persianblog.ir

ساکت و تنها
چون کتابی در مسیر باد
می خورد هر دم ورق اما،
هیچ کس او را نمی خواند
برگ ها را میدهد برباد
میرود از یاد
هیچ چیز از او نمی ماند.
بادبان کشتی او در مسیر باد
مقصدش هر جا که باداباد!
بادبان را ناخدا باد است
لیک او را هم خدا، هم نا خدا باد است....

ایولللل...............
ممنون .
خیلی قشنگ بود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد