اندکی . . .

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته
پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد
نمی دانم
شاید آخر دنیاست
که عقربه ها به بن بست رسیده اند
کاش بیایی
سر بر شانه ات بگذارم
و عریان ترین حرف هایم را
شبیه هق هق پرنده های پر شکسته
یادت بیاورم
هیچ لازم نیست دلهره ی آیینه
از روییدن باد را به رخم بکشی
من آن قدر طعم گس آیینه را چشیده ام
که محرم ترین آشنای باران شده ام
آه ، عزیزم ، رایحه ات پیچیده
بگو کجای سه شنبه ای
هنوز اما خیلی صبورم
که می نشینم و از ته آیینه برایت انار می چینم
تا کی بگویم برگرد
و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده
بهانه بیاوری برای نیامدنت
اصلا بگذار طعم خاکستری شب را بچشم
بگذار آن قدر شبیه دریا شوم
که تو دیگر به چشم نیایی
بگذار بمیرم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
هفت رنگ سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:52 http://7rang.ir/counter/

با سلام

سیستم شمارشگر هفت رنگ ، شمارشگری با امکانات جالب

به 2 صورت فلش و متنی

هم برای مشاهده آمار بازدید وبلاگتان و هم برای بالا بردن زیبایی آن

با تشکر

فلانی چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 19:24 http://tanhaye-tanha02.blogsky.com/

سلام.
اگه شعر خودته ...خیلی خوبه باز داری برمیگردی به اوج
اگه واسه خودتم نیست..انتخاب این شعر هم خیلی خوبه...
یاد آپهای قدیمت افتادم
اون موقع که همه کف میکردن :P:P:P:D:D::X:X:X:X:
یا علی

سلام
نه داداش شعر خودم نیست .

خیلی با اون زمونه و اون حس و حال فاصله گرفتم . خودت که خبرم رو داری ....

به هر حال ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد