توی ظهر یه تابستون از این یخ بستگی ها و ...
از این تسلیم اجبـــــاری به این تقویم تکراری ...
تموم عمرو بخشیـــدم ، من از ترس تو ترسیــــــــــدم !
بیا و تکیه گاهم شــــو از آغاز همین قصه...
آخه چشمات چراغ من ، چرا می ترسی هم غصه ... ؟
مگه هر قطره ی بارون واسه دریا یه دنیا نیست... ؟
تو که باشی منم هستم دیگه این قطره تنها نیست ...
توی این جشن بارونی ، تو دریایی نمـــــــی دونی ...
یه عمری تو گوشِت خوندن نمیذاریم ، نمی تونی ...
چه حرفــــــــــایی تو دل هامون ،ســــوالا که نپرسیدیـــــــــــم ...
دوباره از نگاه هــــم من و تو هر دو ترسیدیــــــــــــــــــــم ....
سلاااااااااااااااااام ...بابا اشعار سیاسی نذار اینجا...
سلام به روی ماهت .. این که سیاسی نیست برادر ...چرا همه چی رو سیاسی میکنید