اولین برف


همیشه  هر وقت یاد زمستون میکنم یاد سفیدی برفش می افتم


وقتی  هم که فصلش از راه میرسه


یه انتظار کودکانه سراسر وجودم رو می گیره


انتظار  باریدن  برف


همیشه  وقتی اولین برف زمستون زمین رو سفید می کنه یه شادی خاص که من و یاد 


دنیای  کودکیم میندازه وجودم رو لبریز از خودش می کنه دویدن  روی برف و طنینی که آرامش رو 


 به همراه داره . باریدن  برف غیر از شوق ساختن یه آدم برفی یا بازی باگلوله های برفی یه شوق


 دیگه هم  واسم داره که از بقیه لذت بخش تره اونم این که وقت باریدن برف سرم و رو به آسمون


 کنم و محو رسیدن دونه های برف  به زمین بشم

نگاه کن. . .

فروغ فرخزاد:


نگاه کن که غم درون دیده ام


چگونه قطره قطره آب می شود


چگونه سایه ی سیاه سرکشم


اسیر دست آفتاب می شودنگاه کن

 

تمام هستیم خراب می شود


شراره ای مرا به کام می کشد


مرا به اوج می برد


مرا به دام می کشد


نگاه کن


تمام آسمان من


پر از شهاب می شود


آشناترین غریبه