تولدت مبارک


سلام ! یه سلام مخصوص مخصوص واسه یه روز مخصوصِ مخصوص که تولد یه آدم مخصوص مخصوصه!

 

با کمال شادمانی تولد حاجی جون مدیریت وب جهانی تنهای تنها  رو به آحاد ملت!!! تبریک  گفته و امتداد ظل متعال آن حضرت را از حق تعالی خواستارم


 

حاجی جون نمیگم دوست دارم چون خودت میدونی


نمیگم بهترین دوستمی  چون  بازم  خودت  میدونی


نمیگم  آرزوم  اینه  که به آرزوهات برسی ، چون میدونم میرسی


نمیگم که میخام  برام بمونی ،  چون بازم خودم  میونم که میمونی


نمیگم خیلی گلی ، خیلی مهربونی ، خیلی بامعرفتی ، خیلی باحالی  و ... چون هم خودم  و هم خودت همه اینارو میدونیم ! فقط میخام  بگم


 

تولدت مبارک



 


چه لطیف است حس آغازی دوباره،

 

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای  آغاز تنفس…

 

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

 

و چه اندازه شیرین است امروز…

 

روز میلاد…

 

روز تو!

 

روزی که تو آغاز شدی!

.

روز تولد  تو در آن لحظه  روحانی که موذن اذان عشق از گلدسته نور میخاند  و


تولد تو ، تولد همه خوبیها شد


تولد گذشت ،  تولد مهربانی


تولد فداکاری، تولد همه پاکیها


تولد احساس ، تولد دوست داشتن


 تولد خوشبختی ها ، تولد امید


تولد آرامش ، تولد یک فرشته


تولد یک زیبایی ، تولد یک بهار


 تولد زلالی دریا ، تولد عشق


تولد تمام روزهای قشنگ زندگی


تمام واژه ها برای توصیف خوبی های تو حقیرند


و اما  هنوز جمله ای  که  بتواند  تو رو وصف کند متولد نشده


 

 

I searched my wallet and found it empty


I searched my pockets and found some few coins


Then I searched my heart and I found you


Then I realized how rich I am


Indigent heavens


It must have been a rainy day when you were born because the heavens


 were crying because it lost its most beautiful angel

 .

آشناترین غریبه

فروغ فرخزاد

شانه های تو
همچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه می کشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصار های قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم
شانه های تو
برجهای آهنین
جلوه شگرف خون و زندگی
رنگ آن به رنگ مجمری مسین
در سکوت معبد هوس
خفته ام کنار پیکر تو بی قرار
جای بوسه های من بر روی شانه هات
همچو جای نیش آتشین مار
شانه های تو
در خروش آفتاب داغ پر شکوه
زیر دانه های گرم و روشن عرق
برق می زند چو قله های کوه
شانه های تو
قبله گاه دیدگان پر نیاز من
شانه های تو
مهر سنگی نماز من

آشناترین غریبه 

ز نو آمد محرم ... به تن کن رخت ماتم

ساقه‌ی گل ، غنچه‌ی گل در گلستانم تویی         نرگس خوش ‌بوی دشت لاله زارانم تویی 

  

یک بار دیگه محرم اومد و ما رو تکونی داد که شاید از این همه گناه دست بکشیم و به انسانیت خودمون برگردیم فرا رسیدن محرم رو باز مثل سالهای گذشته تبریک و تسلیت عرض می کنم.


تبریک به خاطر این که باز هم راهی برای رسیدن به انسانیت و خودمون وجود داره

تسلیت به خاطر این که گنجینه بزرگی از ایثار - معرفت و وفا را از دست دادیم.   

روی آسمون قلبم می نویسم با گل یاس                    که من از بچگی بودم مرید حضرت عباس

مادرم می گفت ابالفضل صاحب سفره هامونه             عمریه زندگیهامون همگی بیمه اونه

تا که چشم من می افتاد به قاب عکس شریفش           پی می بردم که توی دنیا هیچکسی نبود حریفش

 


آبروی آب می ریزد...

        اگر که تشنه کامم از باده ی تو مستم                  چه غم اگر جدا شد از عشق تو دو دستم



آشناترین غریبه

حاله من دست خودم نیست

تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی  


دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی 


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته 


کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته
 

خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه
 

از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه 

 

به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابُ 


بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابُ
 

چرا گریه ام نمی گیره مگه قلب من از سنگه
 

خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه 


میخام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره 


سر راه بهشت من درخت سیب می کاره 

من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده 


از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده
 

اندکی . . .

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته
پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد
نمی دانم
شاید آخر دنیاست
که عقربه ها به بن بست رسیده اند
کاش بیایی
سر بر شانه ات بگذارم
و عریان ترین حرف هایم را
شبیه هق هق پرنده های پر شکسته
یادت بیاورم
هیچ لازم نیست دلهره ی آیینه
از روییدن باد را به رخم بکشی
من آن قدر طعم گس آیینه را چشیده ام
که محرم ترین آشنای باران شده ام
آه ، عزیزم ، رایحه ات پیچیده
بگو کجای سه شنبه ای
هنوز اما خیلی صبورم
که می نشینم و از ته آیینه برایت انار می چینم
تا کی بگویم برگرد
و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده
بهانه بیاوری برای نیامدنت
اصلا بگذار طعم خاکستری شب را بچشم
بگذار آن قدر شبیه دریا شوم
که تو دیگر به چشم نیایی
بگذار بمیرم ...

شعرهایی که بزرگها می خونند

اتل متل جدایی

عروسکم کجایی؟

گاوحسن پریشون

یه دل داره پر خونه

عشقم که رفت هندوستون

خونم  شد قبرستون

یه عشق دیگه بردار

یه دنیا غصه بردار

اسمشو بذار بچگی

تا آخر زندگی

هاچین و واچین

تموم شد

عمر منم حروم شد

آشناترین غریبه

باز هم از فریدون مشیری

تو را دوست می دارم
و با تو
دیگرم به بیداری این گستره ی خاموش  آدمیانی نیاز نیست
چرا که تو چهارْفصل ِ سرزمین ِ‌ منی
سردتر از زمستان ِ سقز،
گرم تر از تابستان اهواز،
سبز تر از بهار لاهیجان،
و مطّلاتر از پاییز ِ برگ افکن ِ چی چستْ

خواب ُ به رؤیاهایم دوستت می دارم
در بیداری ُ این کابوس ِ بی امان
در لحظه های نه مَنی
و در ساحل ِ اقیانوس ِ گسترده ی اشک های خویش
به هنگام ِ‌تماشای کبوتری
که از آسمانِ بی کلاغ ِ آرزوهایم عبور می کند
تا آشیانه ی منّور ِ خورشید

آشناترین غریبه

دلم بارونیه . . .

توی بارون زیر ناودون چیک چیک و ترانه جدا شدن

تو خیابون کنج میدون ناله ها مرثیه تنها شدن

داره بارون میزنه داره بارون میزنه

چیک چیک و نم نم اروم  روی ناودون میزنه

اگه بارون بزنه رو دل عاشق و حیرون بزنه

تو مثل بارون میشی از راه میایی

اخر عشق خسته میشی من و میخوای

داره باورن میزنه داره بارون میزنه چیک چیک و نم نم اروم روی ناودون میزنه

داره بارون میزنه  داره بارون میزنه

وقتی که از رفتنت غرق پشیمونی شدی وقتی تو ظلمت شب خسته و زندونی شدی

تو میایی و میگی پشمون شدی و دیگه از بگو مگو خسته شدم

داره بارون میزنه

وقتی که غصه غرورت و شکست 

وقتی که غم روی قلب تو نشست

تو میایی میگی پشیمون شدم و دیگه ازجدایی ها خسته شدم

تو میگی اگه میشه من و ببخش که بازم عاشق و دل بسته شدم

داره بارون میزنه داره بارون میزنه چیک چیک و نم نم اروم روی ناودون میزنه

داره بارون میزنه

آشناترین غریبه

سلامی مجدد

سلام و درود بر تمام عزیزان . خیلی ممنون که در این مدت ما رو تنها نذاشتید .

فعلا اومدم اینجا رو آپ کنم تا بعد که وقت کردم تمام  محبت هاتون رو جبران کنم .

یه مدت هستش که تنها آهنگ آرام بخشم این ترانه شده و من رو کلی  آروم  میکنه .

 نمی دونم که خوانندش کیه ؛ سهراب که ادعا کرده خودش خونده  انصافا هم صداش خیلی شبیه هستش  حالا قرار برامون یه بار دیگه اجرا کنه . هر وقت میگیم تو نیستی میگه گیتار بده بخونم  ما هم که گیتار نداریم تا بدیم  نطق کنه در نتیجه هنوز در پرده ابهام هستش .

 

هم اتاقی

هم اتاقی   هم اتاقی    هم اتاقی    برس به دادم

 

اونی که دل دینم رو برده خیلی وقته نکرده یادم

 

هم  اتاقی  ببین  چگونه  سیل  اشکم شده  روونه

 

درد جانسوزمو به جز تو به خدا هیشکی نمیدونه

 

هم اتاقی هم اتاقی برو طبیب دل  بیمارم رو بیار

 

بهش بگو عاشقش غریبه  مرده از رنج و التهاب

 

ای عزیزم  ای عزیزم  ای عزیزم برس به دادم

 

اونی که دل دینم رو برده خیلی وقته نکرده یادم

 

هم  اتاقی  ببین  چگونه  سیل  اشکم شده  روونه

 

درد جانسوزمو به جز تو به خدا هیشکی نمیدونه

                                                                      آشناترین غریبه

عریانم

این شعر رو توی چرکنویسم دیدم و نمی دونم از کجا آورده بودم . خیلی قشنکه حیفم اومد که نذارمش

اگه صاحبش پیدا شد بگه  به تا به اسم خودش بزارم .

 

من سردم است


من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد


ای یار ای یگانه ترین یار! آن شراب مگر چند ساله بود؟


نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد


و ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند


چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری؟


من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم


من سردم است و میدانم


که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی


جز چند قطره خون


چیزی به جا نخواهد ماند
.
.
من عریانم ، عریانم ، عریانم


مثل سکوتهای میان کلامهای محبت عریانم


و زخمهای من همه از عشق است


                               از عشق ، عشق ، عشق

آشناترین غریبه